
کار میکنیم یا بازی!؟
امروز داشتم خاطرات گذشته رو مرور میکردم، برام سوال پیش اومد که من بیشتر کار میکنم یا بازی؟ با خودم همسفر شدم به گذشته، اواخر پاییز سال ۱۳۹۵، تازه داشتیم چاپ اول کتاب تست مامان را از چاپخونه تحویل میگرفتیم، اون موقع فکر میکردیم هر کسی هر چیزی بهمون میگه واقعیت هست و میتونیم روش حساب کنیم، مثلا اگر میگفتند کتاب رسیده دست صحافی و تا هفتهی دیگه به دستتون میرسه، ما هم به مشتری همین رو میگفتیم، آخه کتاب رو پیش فروش کرده بودیم و قرار بود هفته دوم آذر ماه توزیع کنیم، بعد از یک هفته میدیدیم خبری از صحافی نشد، پیگیر که میشدیم میفهمیدیم اصلا کتاب هنوز چاپ نشده که بخواد صحافی بشه، خلاصه یه وضعیت پر از اضطراب و استرسی داشتیم، به زمین و زمان گیر میدادیم تا اینکه بالاخره موفق شدیم سیصد جلد از کتاب رو به زور از چاپخونه تحویل بگیریم، حالا باید کتابها را برای کسانی که پیشخرید کرده بودن میفرستادیم، ولی سوال این بود چطوری این کار را انجام بدیم مشتریهامون بیشتر خوشحال میشن؟
شروع کردیم به بررسی بستهبندیهای مختلف که میتونستیم در کوتاهترین زمان ممکن تهیهاش کنیم، به کاغذ کرافت و کناف رسیدیم، انصافا خیلی قشنگ بود، تا اون موقع نشرهای خیلی کمی بودن که از این خلاقیتها انجام میدادن، به خصوص که ما در همین فرصت کم یک لاکتابی جالب پنگوئنی هم طراحی و چاپ کرده بودیم و همراه با یک نامهی دستنویس برای مشتریها میفرستادیم، اوایل آرش تاکید داشت که باید نامهها را با دست بنویسیم این حس و حال خیلی خوبی به مشتری میده، ولی خط من که فاجعه بود، بعد از تهیهی تمام وسایل به صورت دستهجمعی شروع کردیم به بستهبندی کتابها، هر کدوم چیزی حدود ۲۰ دقیقه طول میکشید، تازه اگر دستمون تند بود. این کار خیلی خسته کننده شده بود، تا مغزمون میومد عادت کنه به کاری باید کار بعدی رو انجام میدادم، یکم از شروع کار که گذشت، پیشنهاد دادم این فرآیند خستهکننده را تبدیل به بازی کنیم، خط تولید راه بندازیم و هر کسی یک قسمت از کار را فقط انجام بده، این طوری کارها با سرعت بیشتری انجام میشد و از انجام دادنشون بیشتر لذت میبردیم.

وسایل بستهبندی را بر اساس خط تولید چیدیم و هر کسی در قسمت خودش قرار گرفت و کار شروع شد، واقعا لذت بخش بود، چون هر کسی که کارش زودتر انجام میشد به نفر بعدی میگفت یکم سریعتر و حتی یکی که خیلی کارش زودتر تمام میشد میرفت کمک کسی که خیلی کند پیش میرفت، البته سختترین و زمانبرترین قسمت کار نوشتن نامهها با دست بود. از یک جایی به بعد چند نفری نامه مینوشتیم. این که کارها همیشه شبیه بازی طراحی بشوند واقعا هم در روحیه کار تیمی تاثیر بسازایی میگذاره، هم سرعت و عملکرد تیم توسعه پیدا میکنه، به نظرم آدمهایی که میگن ما از کار کردن لذت میبریم دروغ میگن، احتمال زیاد کارشون رو تبدیل کردن به بازی و رسما از بازی کردن هست که لذت میبرند نه از کارشون.
در تمام سالهای گذشتهی زندگیم من مشغول بازیهای مختلف بودم، یک روز فروشندگی رو امتحان کردم، یک روز طراحی خدمات یا همون بازی برای یک موسسهی دانشآموزی، خلاصه هر کاری کردم به بازی بیشتر ربط داشته تا کار، راستش هر وقت هم از حالت بازی خارج میشه کار، من حوصلم سر میره و رهاش میکنم، این البته خوب نیست، باید این مشکلمم حل کنم یا در همون راستا، بازی را تغییر بدم، دارم روش کار میکنم چه کار میشه کرد که آدم بتونه وسط بازی قواعد بازی رو تغییر بده، به نظر باید جالب باشه.